Sunday, May 23, 2004

(1)مهاجرت از دید زنانه

ازم پرسید: اگه وضع ایران خوب بشه برمیگردی؟ جواب دادم: تو ایران زن بودن خیلی سخته.

بعد از سه سال زندگی و درس خوندن تو بهترین دانشگاههای آمریکا و حالا که به قول معروف از اون شوک اولیه در اومدم و به یک شناخت نسبی هم در مورد این جامعه دست پیدا کرده ام شاید زمان خوبی باشه که از خودم بپرسم چرا دارم این کارو میکنم...مطمئنم دفعه آخری نحواهد بود که باید به این سئوال جواب بدم و مطمئنم که پنج سال دیگه جوابم خیلی با الان فرق خواهد داشت.

منیت گم شده: فکر میکنم یکی از بزرگترین مشکلاتی که هر مهاجری باید باهاش دست و پنجه نرم کنه مشکل نعریف کردن خودشه. درواقع مشکل دوباره تعریف کردن خودشه. معمولا آدمهایی که تن به مهاجرت میدند حد اقل یه مشخصه بارز داشته اند و اون تصمیم به قبول ریسک برای بهتر کردن زندگی و دستیابی به هدفهاشون بوده. من اعتقاد دارم که هرکسی قدرت قبول این ریسک رو نداره و بنا براین کسی که محیط آشنا رو به قصد ناشناخته رها میکنه قابل احترامه. اما مشکل دقیقا از اینجا شروع میشه که این مهاجرین که معمولا هم آدمهای سخت کوش و موفقی در محدوده زندگی خودشون هستند وقتی پا به محل جدید میگذارند به یکباره تمام تعریفشون رو از خودشون از دست میدهند. به عقیده من این مساله بیشتر به این علت به وجود میاد که بخش زیادی از تعریف ما از خودمون در رابطه با کنش و واکنشیست که با اجتماع اطرافمون داریم...کاری که میکنیم...محلی که زندگی میکنیم...دوستانی که داریم...مهاجرت به یکباره تمام اینها رو از فرد مهاجر میگیره و تنها چیزی که میمونه خود فرد مهاجره و در نتیجه خلا عظیمی به وجود میاد که شاید تا سالها پر نشه.احساس تنهایی در مهاجرت تا زمانی که فرد بتونه با جامعه جدید ارتباط برقرار کنه و شبکه ارتباطی جدیدش رو بسازه میتونه بسیار طاقت فرسا باشه.


طبقه اجتماعی: تصور نمیکنم این مشکل همه باشه اما بعضی از ایرانیهایی که اینجا دیدم از حل شدن تو طبقات عادی اجتماع گله مندند. با توجه به طیف وسیع طبقه متوسط در آمریکا و بالا بودن سطح متوسط زندگی خیلی از آدمهایی که برای خودشون کسی بوده اند و متعلق به طبقات بالای جامعه بوده اند در این جامعه کاملا در طبقه متوسط حل شده اند و این "کسی نبودن" براشون آسون نیست.

سیستم ارزشی و حقوق اجتماعی: این دو مورد به عقیده من بسیار از هم تاثیر میپذیرند. به عنوان یک زن مهاجر سیستم ارزشی من چه در رابطه با خودم و چه در رابطه با اطرافیانم و روابطم تغییرات اساسی کرده که بخش عظیمی از این تغییرات رو مدیون حقوقم در جامعه آمریکا به عنوان یک فرد و به عنوان یک زن هستم. علت اینکه زن بودنم را جداگانه ذکر کردم به خاطر فرهنگیست که در ایران پیدا کرده ام و به خاطر اینکه زنان و مردان در ایران حقوق مساوی نداشته و در نتیجه رفتارهای متفاوتی دارند. خیلی از مسائلی که حتی به ذهن من خطور هم نمیکرد که جزو حقوق من باشه( چه برسه به اینکه بخوام از نداشتنشون ناراحت باشم) اینجا جزو حقوق بدیهی زنان به شمار میاد. الان میدونم که خیلی اززمانهایی که در روابطم خوشحال نبودم و خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم در واقع حق با من بوده. خیلی رفتارها بوده که تحمل کرده ام(چه در روابط شخصیم و چه در محیط دانشگاه)فقط به این خاطر که ارزشهای اجتماعی به من قبولانده بود که اشتباه از منه نه از رفتاری که با من میشه. این من بودم که همیشه باید خودم رو تطابق میدادم و خدا میدونه این کار چفدر از ادم انرژی میگیره. در مقابل نگرش من هم به اجتماع تغییر کرده. هرچه به مرور برای خودم ارزش بیشتری قائل میشم نسبت به اطرافیانم پذیرا تر هستم. چون مجبور نیستم دائما در لاک دفاعی فرو برم و تمام انرژی و روحم رو صرف تطابق با قوانین محدود کننده اجتماع اطرافم کنم سرزنده تر و مشتاق ترم. دارم یاد میگیرم که به علائقم فکر کنم و برای رسیدن بهشون برنامه بریزم. دیگه هر روز برام میدون جنگ نیست که مجبور باشم استراتژی های جدید یاد بگیرم برای اینکه باقی بمونم. هرچه به من بیشتر احترام گذاشته میشه بیشتر میتونم این احترام رو برگردونم. هرچه بیشتر پذیرفته میشم بدون اینکه بخوان در یک قالب از پیش تعیین شده بگنجم من هم بیشتر میتونم آدمها رو همونطور که هستند بپذیرم. اجتماع با من بهتر رفتار میکنه و منم با اجتماع بهتر رفتار میکنم. اما تصور من اینه که این تغییرات میتونه برای افرادی که ازدواج کرده اند و میان بسیار مشکل ساز باشه. بعد از چند سال زنی که به حقوق جدیدش خو گرفته توقعاتش از همسرش و رابطه اش عوض خواهد شد. آنچه که مرد روشنفکر ایرانی "لطف" میکرد و به همسرش آزادی میداد حالا جزو وظایفش میشه. فکر میکنم موثر ترین سلاح برای زن و شوهری که بخواهند از این تغییرات جان سالم به در ببرند صحبت کردن درباره این تغییرات باشه. به هر حال خانومهاهم باید درک کنند که شوهرشون هم توی همون جامعه مر سالار بزرگ شده و دلیلی نداره که بیشتر از اونها راجع به حقوق برابر زن و مرد چیزی بدونه و این تغییر الگوی رفتاری برای اون حتما سخت تره چون محدود تر میشه.

ادامه دارد...

No comments: