Thursday, May 13, 2004

* اینو مستقیم از وبلاگ دوست جدیدم شیرین دزدیدم...دقیقا فکر منه:

... كاري را آغاز كرده ام
كه سالها انجامش را به فراموشي سپرده بودم.
كاري كه حاصلش،
كشف آن است كه
من كيستم؟
ودر طلب چيستم؟
مي خواهم انتخاب كنم.
و آنگاه كه تصميم خود را نه بر پايه وظيفه
كه بر مبناي اختيار بگيرم،
به يقين،
براي خود،
براي مردمي كه دوستم دارند و
براي مردمي كه به آنها عشق مي ورزم،
تصميمي پرثمرتر خواهد بود.
(لوئيز فلچر)


* آخرین تز من در زندگی اینه که مشکلات زندگی همه عین سرما خوردگی میمونن. جدی میگم! آدم وقتی سرما میخوره با خودش میگه خدایا میشه من دوباره بتونم درست نفس بکشم؟ و فوری هم آدم اون روزهای خوب سلامت رو یادش میره انگار که پنجاه ساله مریض بوده...اما تموم میشه...مشکلات زندگی هم همینطوریه...وقتی نازل میشه آدم میگه اصلا میشه من دوباره مثل قدیم بشم؟ اما تجربه زندگی میگه که میشه...مشکلات هر قدر هم سخت میگذرن...حل میشن...پس ایندفعه که حالتون بد شد یادتون بیاد که...عین سرماخوردگیه تموم میشه.

No comments: