« بد بخت کسي است که از خطر کردن ميترسد. او هرگز سرخورده نميشود نا اميد نميشود و مانند کسي که در جستجوي تحقق روياهايش زندگي ميکند رنج نخواهد کشيد. اما هنگامي که به گذشته نگاه ميکند( چون ما همواره به جايي ميرسيم که به گذشته نگاه کنيم) قلبش به او خواهد گفت: « با معجزه هايي که خداوند در مسير تو قرار داده بود چه کردي؟ با استعدادهايي که خداوند در درون تو به وديعه گذاشته بود چه کردي؟ آنها را در اعماق چاله اي به خاک سپردي چون مي ترسيدي از دستشان بدهي؟ و حالا آنچه برايت باقي مانده اين است: اطمينان به اينکه زندگيت را از دست داده اي.»
بيچاره کسي که اين کلمات را از قلبش بشنود. آن وقت به معجزه ايمان خواهد آورد. اما لحظات جادويي او ديگر سپري شده اند. »
در ساحل رودخانه پيدرا نشستم و گريه کردم - پائولو کوئيلو- ترجمه دل آرا قهرمان
No comments:
Post a Comment