من قبل از اینکه این آدم رو ببینم فکر میکردم عشق و عاشقی و این احساست شور انگیز که تو کتابها میگن که تا یکی رو میبینی دلت هری بریزه پایین فقط مال همون کتابهاست. میدونم که همه آدمهای نرمال تا کمی نرمال تو همون 17 سالگی عاشق میشن و فارغ میشن و موضوع تموم میشه. اما خوب من هیچ وقت ادعای نرمال بودن نکردم. حالا موضوع اینه که من قبل از این دوتا دوست فابریک داشتم که انصافا هردوشون آدمهای قابل قبولی بودن و هردوشون هم خیلی دوستم داشتند. راستش الان که بالاخره خودم یاد گرفته ام دوست داشتن کسی یعنی چی میفهمم چقدر احتمالا اذیت شده اند از اینکه من دوستشون نداشتم. اما با اینکه اون موقع ها نمیدونستم کجای کار میلنگه اما تو هر دو رابطه خوشحال نبودم و در نتیجه به هم زدم. برای اینکه شخصیت من دستتون بیاد باید بگم هردو رابطه های بلند مدت بودن و من هرچی تو چنته داشتم برای دوستیم گذاشتم. دلایلی که برای به هم زدن داشتم هم این بود که میخوام بیشتر تجربه کنم و میخوام اول بفهمم خودم از زندگی چی میخوام قبل از اینکه بخوام با کسی قسمتش کنم. این دلایل رو هنوز هم دارم و فکر میکنم تو هر دو مورد کار درستی کردم. یعنی یه ریسکی هست وقتی آدم با یه آدم خوبی رابطه اش رو تموم میکنه. ریسک اینکه دیگه مثل اون آدم گیرت نیاد و خوب من انقدر خوشحال نبودم که این ریسک رو قبول کردم.
الان فهمیده ام که علاوه بر دو نکته بالا یه موضوع مهم دیگه هم کم بوده و اونم اون شوری که آدم وقتی با کسی که دوستش داره هست احساس میکنه. اگه کسی رو تا حالا دوست داشتین که میدونیین من از چی دارم حرف میزنم و اگر هم نه که من هرچی بگم فایده نداره. حالا سئوالی که تو کله منه اینه که وقتی آدم میخواد برای ازدواجش تصمیم بگیره چقدر مهمه با کسی که دوستش داره ازدواج کنه. یعنی تو معیارها اصلا چندمیش باید باشه؟ من خودم میفهمم که اون شور هرچقدر قوی باشه به مرور زمان کم میشه و احتمالا جاش رو به یک حس عمیق تر و آروم تر میده. به همین علت نمیتونه تنها معیار باشه. اما میخوام از شماهایی که ازدواج کرده اید یا میخواهید بکنید یا حد اقل راجع بهش دارید فکر میکنید بپرسم...چقدر مهمه که آدم با عشق ازدواج کنه؟
پ.ن. یاد آوری برای خودم: بدبخت کس است که از خطر کردن میترسد
الان فهمیده ام که علاوه بر دو نکته بالا یه موضوع مهم دیگه هم کم بوده و اونم اون شوری که آدم وقتی با کسی که دوستش داره هست احساس میکنه. اگه کسی رو تا حالا دوست داشتین که میدونیین من از چی دارم حرف میزنم و اگر هم نه که من هرچی بگم فایده نداره. حالا سئوالی که تو کله منه اینه که وقتی آدم میخواد برای ازدواجش تصمیم بگیره چقدر مهمه با کسی که دوستش داره ازدواج کنه. یعنی تو معیارها اصلا چندمیش باید باشه؟ من خودم میفهمم که اون شور هرچقدر قوی باشه به مرور زمان کم میشه و احتمالا جاش رو به یک حس عمیق تر و آروم تر میده. به همین علت نمیتونه تنها معیار باشه. اما میخوام از شماهایی که ازدواج کرده اید یا میخواهید بکنید یا حد اقل راجع بهش دارید فکر میکنید بپرسم...چقدر مهمه که آدم با عشق ازدواج کنه؟
پ.ن. یاد آوری برای خودم: بدبخت کس است که از خطر کردن میترسد
با این جمله هم بد موافقم:«هیچ کس چیزی به آدمی نمی دهد مگر خود او. و هیچ کس چیزی از آدمی دریغ نمی دارد مگر خود او. "بازی زندگی" یک بازی انفرادی است. اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.». از اینجا خوندمش. ممنون از صاحب وبلاگ.
No comments:
Post a Comment