من خیلی خسته ام. روحا خسته ام.از اینکه اعتماد به نفسم کمه خسته ام. از اینکه خودم رو دست کم میگیرم خسته ام. از اینکه انقدر در مورد خودم دوستانه رفتار نمیکنم خسته ام. از اینکه نسبت به همه دنیا جز خودم گذشت دارم خسته ام. شماهایی که این وبلاگ رو میخونین ...ولش کن اصلا! من دارم یه ده روزی میرم مسافرت. مطمئن نیستم بتونم آپدیت کنم. امیدوارم با روحیه برگردم از این مسافرت. الان که هیچ حوصله خودم رو ندارم. اگه یاد میگرفتم با این صدای غرغروی تو کله ام باید چی کار کنم خوب میشد. هرچی من خوب انجام میدم که خوب وظیفه ام بوده و همه چیز هم باید عالی و بی نقص باشه تا این غر به جون من نزنه. دیوونه ام داره میکنه. جدی میگم...لا اقل شماهایی که اینجا رو میخونین بهش یه چیزی بگین. من اصلا از دستش شاکیم. باهاش چیکار کنم؟
پ.ن. به قول فروغ نوازش خونم پایین اومده. امشب اصلا افت شدید کرده. هیچی انرژی ندارم. هیچی! به شدت احساس تنهایی میکنم.
پ.پ.ن. دو نفر منو دعوت کرده اند به اورکات اما ایمیله نمیاد. نکنه دیگه عضو نمیگیره.
پ.پ .پ .ن.میشه گریه کنم؟
No comments:
Post a Comment