اونایی که وبلاگ لات اینترنتی رو میخونن باید در جریان زندان افتادن عشق من در وبلاگ شهر، شخص شخیص عباس خان پارتیزان، باشند. داستان من و این عباس جون از یه روز آفتابی تو وبلاگ کوزه شروع شده و یه جورایی داره میره که دست خسرو و شیرین و لیلی و مجنون رو از پشت ببنده. نمونه اش هم همین آخرین اقدام عباس جونم که هنوز از زندان در نیامده و نفسی تازه نکرده یه تمپلت به چه نانازی برای کامنت دونی ما طراحی کرده که به قول خودش:«که وبلاگتون عينهو خودتون ناناز بشه ». اینم فقط برا اینکه من یه نمه اظهار دل شکستگی کرده بودم...خوب آدم عاشق میشه اینجوری میشه دیگه..منم حساس! خلاصه اینا رو گفتم که تشریف ببرین کامنت دونی رو باز کنین و حظ ببرین. اسم عباس عزیزم هم به جای ادیتور نوشته شده. البته من اصرار داشتم عکس تمام قد بزنه اما بعد گفتم مردم چشمش میزنن. خلاصه عباس جونم بوس بوس که خیلی با صفایی.
پ.ن. اینو دیدین؟ من از سومیه خیلی خندیدم.
No comments:
Post a Comment