"يک مهاجر تنها هنگامی سوار بر پيشرفهای اجتماعی، فرهنگی و علمی کشور مقصدش می شود که همانند مردم آن کشور عمل کند. در غير اينصورت به دليل اختلافهای موجود، يا عقب می ماند يا بايد انرژی زيادی صرف کند که در حالت دوم برای مدت زيادی دوام نمی آورد. يکی از دلايل جمع شدن مهاجران در يک جا (محله های چينی، ايرانی، يونانی و ...) يک نوع واکنش دفاعی در برابر تغيير است. به اين ترتيب که اکثريت اين افراد قادر به ۱) يادگيری سريع زبان ۲) شرکت در اتفاقات فرهنگی، اجتماعی و سياسی و ۳) راهيابی آسان به بازار کار نيستند و با جمع شدن و زندگی در محله های مختص خودشان از طريق همياری مشکلاتشان را رفع می کنند. ديناميک اين گروه کاملآ پسرو (backward) می باشد. چون آنها از يک طرف نتوانسته اند به طور کامل وارد ديناميک کشور ميزبان شوند و از طرف ديگر از ديناميک کشور مبدا هم تبعيت نمی کنند. با گذشت زمان دوگانگی شخصيتی در اين گروه بسيار بالا ميرود و عمومآ تحليلهای درستی از مسائل پيرامونشان نمی دهند. تنها نسلهای دوم و سوم از اين مهاجرين هستند که زندگی طبيعی و همگام با ديگران دارند. "
این دید به عقیده من کاملا صحیحه. من شخصا بعد از سه سال کم کم دارم جرات میکنم که ببینم دنیای اطرافم واقعا چه خبره و چطور باید در این جامعه جدید فکر کنم تا موفق بشم. در واقع اینکه آدم رشد کنه و از لاک دفاعیش بیرون بیاد کار آسونی نیست. گاهی اوقات راحت تره به ترسهامون اسامی زیبایی مثل وطن پرستی بدیم تا اینکه مجبور بشیم بریم وسط میدون و ثابت کنیم چند مرده حلاجیم.
No comments:
Post a Comment