اول که ممنون از همه دوستای گلی که سراغم رو گرفته بودن. اصلا فکر نمیکردم انقدر تحویل بگیرین بابا. خیلی محبت کردین. من هنوزم مسافرتم اما الان این دوستم که امدم سرش خراب شده ام رفته عروسی و منم نشستم به وبگردی. اینجا عروسی هاش با ایران فرق داره. اول که وقتی برات کارت دعوت میفرستن باید جواب بدی که میری یا نه و اینکه از چند تا غذایی که صاحب مجلس انتخاب کرده کدوم رو میخوری. یعنی اینطوری نمیشه که تا همون روز ساعت 3.5 بعد از ظهر هنوز نمیدونی میری یا نه. اگه نظرت هم عوض بشه و بخواهی بری مشکل خودته! بعد هم آدم رو میشونن سر یه میز بخصوص و محکومی مدت زیادی از عروسی رو با اونا معاشرت کنی. ترتیب قرار دادن مهمونها هم مهمه. هرچی به عروس و داماد نزدیکتر باشی میزهای جلوتر جات میدن. خود عروس و داماد و ساقدوشها هم سر یه میز بزرگ رو به مهمونها میشینن.حالا غرض از اینهمه فرمایشات اینه که این دوست ما رفته عروسی.
دوم اینکه پانته آ خانوم وبلاگ غربتستان هم درباره مهاجرت نوشته و خیلی هم خوب نوشته. حتما بخونین. یه جند تا سئوال هم ازم کرده که دلم میخواد تو یه مطلب جدا بهشون جواب بدم.
سوم نمره ها رو دادن و من همون طور که انتظار میرفت یکی از امتحانات رو مفصلا گند زده بودم. خوشحالم که بالاخره نتیجه ها اعلام شد و من میتونم رسما نخ این ترم گذشته رو تو کله ام ببندم.
چهارم اینکه من تا یه شنبه دیگه هنوز اینجام(سن دیگو_ کالیفرنیا) هوا عالیه و من مثل اسب در چمنزار دارم استراحت میکنم. سعی میکنم بیشتر از هفته پیش بنویسم اما لطفا منو تحمل کنید تا برگردم خونه و سر زندگانی جدیم.
پنجم اینکه بالاخره بیت دوم مرد آن باشد که...چیه؟ من که بیسوادم علما هم اینجا توافق ندارن! بعد هم کسی میدونه چرا اینجا پست قبلی نوشته من 23 تا کامنت دارم اما فقط 16 تاشو میتونم ببینم؟!
No comments:
Post a Comment