Monday, June 21, 2004

خانه آنجاست که

چی معلوم میکنه که وطن کجاست؟ امروز مصاحبه حسین درخشان رو با خورشید خانوم که تازه یه ماهه اومده آمریکا گوش کردم. صنم وقتی ایران بوده از من خیلی خیلی آدم فعال تری بوده. آدمهای بیشتری رو میشناخته.به جاهای بیشتری تعلق داشته...اما وقتی حسین درخشان ازش پرسید که آیا میخواد برگرده یا نه جوابش با جوابهایی که من سه سال پیش در مقابل همین سوال میدادم خیلی فرقی نمیکرد. اگه فقط یه ذره اوضاع بهتر بشه...به محض اینکه گرین کارتش درست بشه...واضحا دلش با ایران بود. به اونجا احساس تعلق میکرد و اینجا خودش رو مهمون میدید. خیلی از آدمهایی که میبینم و خودم هم شاملشون میشم همین حالت رو دارن. علی رغم همه موفقیتهایی که اینجا دارن و زندگی مرفهی که براشون فراهمه، و با وجود اینکه میدونند اگر مملکتشون میمونند به احتمال زیاد از این موقعیت برخوردار نبودند اما باز هم «وطن» ایرانه نه آمریکا. خیلی کم آدمهایی رو میبینم که بعد از یکی دو دهه زندگی دیگه اینجا رو خونه خودشون بدونن و خودشون رو آمریکایی حساب کنند. سئوالی که هست اینه که اصلا این وطن چیه؟ آیا اون نیاز به تعلق داشتن به چیزی، جایی یا کسیه که باعث میشه آدمها جایی رو به عنوان وطنشون انتخاب کنند؟ خوب منو در نظر بگیرین...بدون غیرت ملی...من 23 سال ایران بودم. چرا این 23 سال باید باعث بشه که من بخوام خودم رو به ایران مدیون احساس کنم؟ چون توش درس خوندم و بزرگ شده ام؟ آیا سالهای بچگی ، تجربه جنگ و بعد از جنگ، مشکلات با رژیم، فرهنگ مرد سالار و هزار و یک مشکل دیگه که تو ایران داشتم نمیتونه دلیل خوبی برای این باشه که برم و پشت سرم رو هم نگاه نکنم؟ آیا-صادقانه- اگه روزی بیاد که آمرکایی ها منو همونقدر آمریکایی حساب کنند که الان ایرانی ها ها منو ایرونی حساب میکنن آیا بازم انتخاب میکنم که ایرونی باشم؟ آیا ایرونی نیستم چون چاره دیگه ای ندارم؟

ایرونی بودن فقط به محل تولد هم نیست. یه ایرونی یه فرهنگ خاص داره. یه طور دیگه ای به مسائل نگاه میکنه. خیلیش هم انتخابی نیست. باهاش بزرگ شدیم. هنجار و نابهنجاریه که به خوردمون داده اند. خیلیش قابل تغییر نیست. هر چقدر روشن فکر یا محافظه کار بازم ایرونی هستیم. قدمون، هیکلمون، ذائقه مون، نگاهمون، خاطراتمون، خانواده مون...حلقه ها خیلی زیاده...از یه محل تولد و یه پاسپورت بیشتره. اما بازم سئواله که آیا این مساله خوبه؟ آیا از سر ناچاری نیست که دو دستی برای خودمون هویت جور میکنیم و بعد میچسبیم بهش؟ یا حاضر نیستیم از هویتی که باهاش دنیا اومدیم یه قدم هم فاصله بگبربم؟ فاصله که نمیگیریم هیچی بیشترش هم میکنیم؟ گاها بیجا موضع میگیریم و جانبداری میکنیم چون وطنمونه؟ روی دیگه سئوال من هم به کسایی بر میگرده که به کل از ایران و ایرانی میبرن و یکسره خودشون رو امریکایی میبینن و براشون مهم نیست اگه دوتا بمب هم رو ایران بیفته...اونام دنبال یه وطن هستن...سئوالم اینه که چرا لازم داریم وطن داشته باشیم؟ جز نیاز تعلق داشتن و هویت داشتنه؟

من یه موقعی یه کمی دین داشتم. هیچ وقت تو خانواده مذهبی بزرگ نشدم اما چون تو ایران بودم تو یه دوره ای واقعا تمایل پیدا کرده بودم. این تمایل وقتی دانشگاه تموم شد خیلی کمتر شده بود اما هنوز بود. ساده کنم..اگه کسی ازم میپرسید دینم چیه جواب میدادم اسلام. اما الان دیگه جوابم این نیست...جوابم اینه که من مسلمان به دنیا اومدم اما دین ندارم...چرا؟ چون نیازی به داشتن دین ندارم. این جواب رو شاید تو یه پستی بعدا تشریح کنم اما نکته حرفم اینه که به جایی رسیده ام که برای تعریف خودم احتیاج به دین ندارم. اما هنوز برای تعریف خودم احتیاج به ملیتم دارم. نمیتونم فقط بگم من ایران دنیا اومدم و تا 23 سالگی ایران بودم...میگم من ایرانیم. حالا سئوال اینه که آیا این نیاز ضعف نیست؟ اگه من الان یه تحصیلات عالی بکنم...بعد کاری داشته باشم که واقعا با عشق انجامش بدم...به خاطر انجامش سفرهای زیادی بکنم...با اقوام و فرهنگ های مختلف آشنا بشم...فکرم رو پرورش بدم و خلاصه آدمی باشم که ظرف روحش رو پر کرده و به حدی از غنا در وجودش رسیده ایا اونوقت بازم میگم من ایرانیم؟ آیا بازم مجبورم هویتم رو از جایی که به دنیا اومدم قرض بگیرم؟

------------------------------------------------
اگه میخوایین بهم بگین چی فکر میکنین لطفا چک کنید که اینکودینگ فرم نظر خواهی روی utf-8 باشه. ممنون.

1 comment:

Anonymous said...

zeeyad sakht nagir. man va kheyli-haye deege ham hameen ehsaasaa ro daarim. een ke Irani hasti (oonjaa be donyaa oomadi) dalil nemeeshe ke joor-e khaasi baashi. hameen ke az zendegi o aghaayedet khoshnood hasti, hameen raahet ro az baghi-ye jodaa meekone va hoviat-et ro meesaaze... shaad baashi :o)