Friday, July 02, 2004
یه آدم جدید
یه چیزی بگم و برم. سری کتابهای بسوی کامیابی نوشته آنتونی رابینز رو خوندین؟ اگه نه که حتما بخونین. اما مطلبی که میخوام بگم اینه. توی یکی از کتابها(3 جلده) داستان جوونی بود که دنبال کار میگشت و دلش میخواست در یکی از شعب یه فروشگاه زنجیره ای مهم استخدام بشه. کاری که میکنه این بوده که میشینه و برای هر صد و خورده ای شعبه اون فروشگاه تک تک نامه میده. غافل از اینکه تمام این نامه ها به دست یک نفر میرسیده. مدتی میگذره و چون جوابی دریافت نمیکنه شخصا مراجعه میکنه و طبیعتا به همون شخص هدایت میشه. میدونین اون شخص مسئول چی بهش جواب میده؟ در حالیکه همه اون صد وخورده ای نامه جلوش بوده بهش پیشنهاد کار میده و میگه منتظرت بودم و میدونستم با پشتکاری که تو داری حتما سر و کله خودت هم بزودی به دنبال نامه ها پیدا میشه. حالا چی شد که یاد این ماجرا افتادم؟ دیشب نشسته بودم که دیدم از یه آدم ناشناسی برام IM اومد که فلان جا آپدیت شد! من نه اون آدم رو میشناختم و نه تا به حال اون وبلاگ رو دیده بودم. بعد از پرس وجو معلوم شد که صاحب وبلاگ داره به تک تک افراد وبلاگستان توی اورکات جدا جدا پیغام میده. من راستش برای کارش از دو جهت احترام قائل شدم: اول به خاطر احترامی که به دریافت کننده های پیغام گذاشته بود و به جای یه ایمیل بی معنی دست جمعی پیغامهای شخصی میفرستاد و دوم برای ارزشی که برای وبلاگ خودش قائل بود که حاضر بود برای جلب خواننده انقدر مودبانه خلاق باشه و وقت صرف کنه. این صبح صادق اول کارشه و چند روزیه که شروع کرده. من از همتون دعوت میکنم یه سری بهش بزنین و ببینینش.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment