Wednesday, July 07, 2004

عادت

من الان خانومی(کامپیوترم) رو آورده ام دم پنجره و طفلک داره کلی تلاش میکنه تا یه سو سو اینترنت بی سیم همسایه رو بگیره. امیدوارم تا آخر این پست طاقت بیاره بچه. به برقم نمیتونم وصلش کنم چون سیمش سه شاخه است(توآمریکا سیمهای جدید اینطوریه) و این خونه پریزهاش دو تا سوراخ داره حالا تا فردا که برم براش مبدل بگیرم. خونه ام هم عین هیروشیما بعد از بمبارانه. فکر کنم فردا که گاز هم وصل بشه بچینمش. اینجا برق و گاز رو عین تلفن تو تهران باید زنگ بزنیم و بیان دوباره وصلش کنن.

اما یه چیزی در مورد مطلب قبلی: خیلی از دوستهای خوبم گفته بودند که بهتره که کلا عادت نکنیم. من این حرفو قبول دارم اما تا حدودی. یعنی اگه واقعا بخواهیم فکر کنیم تصور نمیکنم آدمی پیدا بشه که بگه من هیچ عادتی تو زندگیم ندارم. اما پس یعنی چی که همه بزرگان گفتن که نباید به چیزی عادت کرد؟ اینجا یه اصطلاحی دارن که میگن هرکسی یه comfort zone داره. یعنی با چیزها و آدمهایی که اطرافش هستند و آشنایی و روابطی که باهاشون داره باعث میشه که محیط اطراف فرد هرچند هم به ظاهر بد و غیر قابل تحمل براش فضای امن و راحتی باشه. علتش هم خیلی ساده اینه فرد بازیهای محیط اطرافش (هرچند بیمار و نا سالم باشند)رو یاد میگیره و در نتیجه بر محیط و روابطش مسلط میشه. درست در همین جاست که فرق آدمها با هم معلوم میشه. آدمهایی که قوی هستند و عادت نمیکنند اونهایی هستند که نمیترسن که از این محیط امنشون بیرون بیان و این کار هرکسی نیست. همه ماها پیش میاد که به دلیل شرایط زندگی گاهی مجبور بشیم از محیط امنمون خارج بشیم. مثلا ممکنه مدرسه یا شهرمون عوض بشه یا آدمهای جدید ببینیم یا سر کار جدید بریم. اما حتی اون موقع هم سریع تلاش میکنیم تا با محیط و آدمها و هر چیزی که جدیده آشنا بشیم و دوباره اون محیط امن رو برای خودمون فراهم کنیم. ( توجه داشته باشیم که این محیط امن یک مساله کاملا روانیه)اما در بین ماها آدمهایی هستند که داوطلبانه از این محیط امن خارج میشن. اینا همون آدمهایی هستند که به دنبال معیارهای نو میرن و عادت دارن که زندگی رو به مبارزه بطلبن به جای اینکه منتظر بشن زندگی درس یادشون بده. اینها آدمهایی هستن که اگرچه مثل همه ماها عادت میکنند اما اسیر عادتهاشون نمیشن. در واقع مهم ترین عادت این آدمها عادت به تغییرکردن هست. این آدمها همیشه مترصد و هوشیارن تا چیزهای جدید یاد بگیرن و خودشون رو نقد کنن و خصوصیات جدید کسب کنن. این آدمها همون هایی هستن که همیشه میتونن بگن چرا اینی هستن که هستن چون خصوصیاتشون رو انتخاب میکنن. اما نکته ای که من نوشتم دقیقا ابزار همین آدمهاست. اگر تصمیم گرفتیم که یکی از عادتهامون به درد نمیخوره و تاریخ انقضاش رسیده تنها زمانی میتونیم از گیرش راحت بشیم که اونو با یه عادت دیگه جایگزین کنیم. مثلا عادت سالم غذا خوردن رو جایگزین پرخوری میکنیم. عادت مثبت فکر کردن رو جایگزین منفی فکر کردن میکنیم. من فکر میکنم آدم همیشه عادت میکنه اما باید عادت کنه که خودش رو به مبارزه بطلبه و تغییر کنه. این شاید بهترین عادتی باشه که کسی بتونه داشته باشه. عادت به تغییر.

No comments: