Monday, October 04, 2004

شنبه برای اولین بار مهمونی تو خونه خودم گرفتم. فکر کنم خوب شد. زیاد رقصیدیم. اونایی که اینجان میدونن این مهمونیای خارجیا چقدر دور از شما یبسه. همه با لیوان مشروبشون وای میستن فقط حرف میزنن. من بعد از رفتن مهمونا بالا آوردم. هیچ وقت آبجو و شراب قرمز و تکیلا و ودکا رو با هم نخورین. کار خوبی نیست. مهمونا ساعت 2 رفتن.
*
الان اخلاقم عین سگه . به این نتیجه رسیدم که باید ورزش برم. وقتی نمیرم به کل دپرس میشم. حالا نه که فکر کنین خیلی ورزشکارم ها...اتفاقا بر عکس خیلی به پر و پای این دختره میپیچم و یه ریز عین کنیز حاج باقر دارم به جونش غر میزنم. چون اون روزای معدودی که میرم شهر امن و امانه و با خودم خوبم میگم که باید برم.
*
من به کوزه هم گفتم: کون گشادی(گلاب به روتون) باید رسما به عنوان ناتوانی جسمی ثبت بشه.
*
فکر کنم 26 سالگی سن ترشیدنه. آدم خیلی غده(؟). لوندی 30 ساله ها رو هم نداره. مموشی بودن 18-23 ساله ها رو هم نداره. واسه پسرهای مجرد بزرگی ، واسه اونایی که یه طلاق گرفتن یا نگرفتن اما سن به طلاق گرفته هان کوچیک! اگه از زمان 23 سالگیت دوست پسره رو خوابوندی تو آب نمک که هیچی وگرنه باید با خودت و اخلاقت بسازی تا 30 سالت بشه.
*
حرفای منو خیلی جدی نگیرین. فردا میرم ورزش خوب میشم. الان پاچه میگیرم.
*
بالاخره لباس شستیم. من مطلقا هیچی نداشتم دیگه.
*
شما هام اعصاب میزنین میرین خرید؟ من امروز خودم رو ورشکست کردم. فکر کنم باید در روانشناسی بانوان تخصص خرید درمانی رو اضافه کنند.

No comments: