Sunday, October 31, 2004
Wednesday, October 27, 2004
سئوال کردن
Tuesday, October 26, 2004
انعکاس یک اعتراض
اینو من دیروز از طریق یک ایمیل دریافت کردم. متاسفانه اسم نویسنده مشخص نبود. من همجنسگرا نیستم بنا بر این امضاش شامل من نمیشه. اما تنها به دلیل اینکه خودم قبلا خواننده وبلاگ به دختر همجنسگرا بودم که پرشین بلاگ وبلاگش رو مسدود کرد تصمیم گرفتم این اعتراض رو منعکس کنم. من طبیعتا ممکنه با همه چیزهایی که یک همجنسگرا تو وبلاگش مینویسه موافق نباشم اما اعتقاد دارم که تعطیل کردن یک وبلاگ به صرف همجنسگرا بودن نویسنده وبلاگ کار غلطیه و اگر پرشین بلاگ واقعا این کار رو کرده باشه جای اعتراض داره اگرچه که فکر نکنم نتیجه ای داشته باشه. در ضمن اگر دوست فرستنده اینجا رو میخونن به نظر من متن این اعتراض باید شیوا تر و رسمی تر از این باشه. این همه علامت تعجب کمکی به موثر بودن اعتراضتون نمیکنه.
پ.ن.1. الان نگاه کردم و دیدم وبلاگ هموارتیسم رو (لینکش اون بغله) تعطیل کرده اند. احتمالا مرتبط با همین اعتراضه.
پ.ن.2. برخلاف بند 6 این نامه مجازات لواط اعدام در اولین دفعه است و مجازات مساحقه 100 ضربه شلاق در سه دفعه اول و بعد اعدامه.
«وبلاگ نويسان آزاديخواه ايرانی در دفاع از حق آزادی بيان و اعتراض به نقض اين حق مسلم از طرف سايت پرشين بلاگ ، و مقابله با رفتار کودتا گونه ی سايت مذکور در بستن دهها وبلاگ متعلق به همجنسگرايان ايرانی ، فارغ از گرايش ها و سليقه ها همه و همه در دفاع از حقوق ديگری با هم هم پيمان شويد و نامه ی ذيل را در پست روز سه شنبه ۵ آبان خود قرار دهيد .
سه شنبه ۵ آبان ۱۳۸۳ روز اعتراض سراسری وبلاگ نويسان به مسدود شدن فله ای وبلاگ های هموطنان همجنسگرای ايرانی توسط پرشين بلاگ
.خدمت اعضای هيئت مديره سايت پرشين بلاگ
سلام
پيرو حرکت اخير و تاسف آور آن سايت مبنی بر مسدود کردن تعدادی از وبلاگ های متعلق به هموطنان همجنسگرا بدون اعلام دليل و با عنوان کلی عدم رعايت توافقنامه پرشين بلاگ مايليم نکاتی را با شما در ميان بگذاريم ، اميد است که جوابی منطقی برای سئوال ها و اعتراضاتمان داشته باشيد
1-آيا در توافقنامه پرشين بلاگ محدوديتی برای عضو شدن در رابطه با خصوصيات انسانی وجود دارد ، مثلا آيا عضو پرشين بلاگ بايد از رنگ ، نژاد ، زبان ، دين و گرايش خاصی باشد و آيا برای عضويت ، گرايش جنسی مد نظر قرار می گيرد ؟ !
۲ - آیا حق داریم بپرسیم که کجای مطالبمان با توافقنامه ی مذکور تعارض دارد و آیا بهتر نبود که به خودتان این زحمت را می دادید و دلایل مسدود کردن وبلاگ ها را به ایمیل اعضایتان که اینقدر از آنها دم می زنید می فرستادید ؟ ! ! ( توجه داشته باشید که شما ادعای اداره ی یک سايت فرهنگی را دارید ! نه اداره ی یک تجارتخانه ! )
۳- بستن وبلاگ شخصی یک فرد به مثابه از بین بردن موجودیت دیجیتال آن فرد است حتی در کشورهایی که اعدام دسته جمعی هم وجود دارد اعدامی ها را محاکمه می کنند ! آیا ما فرصت دفاع از خود را در برابر اتهام هایی که نمی دانیم چیست داشته ایم ؟ ! ! !
۴ - به فرض وجود جرم خیالی چرا قبل از مسدود شدن ، هیچ تذکر و نامه ای به پست الکترونیکی اعضا فرستاده نشده ؟ شما با مسدود کردن شناسه کاربری افراد علاوه بر وبلاگ ، نویسندگان وبلاگ ها را از حق دسترسی به نوشته های خود نیز محروم کردید و نوشته های آنها را توقیف کردید ! برای این کار کودتا گونه اتان چه جوابی دارید ؟ شناسه کاربری یک عضو مگر یک سایت آشکار است که دیگران نیز به آن دسترسی داشته باشند ؟ مگر اینکه شما دسترسی داشته باشید ! ! ! !
۵ - مسدود کردن فله ای وبلاگ هایی که نه عکس دارند و نه خاطرات پرنوگرافی و اکثر آنها حاوی مطالب ادبی نویسنده و شکوائیه هایی از جامعه ی ساخته شده به سبک و سطح فکری شماست چه دلیل قانونی دارد و آیا گردانندگان پرشین بلاگ کوچکترین انتقادها را نسبت به جامعه خود پذیرا نیستند ؟ بهتر نیست که نسبت به ظرفیت و سطح فکری خودتان تجدید نظر کنید ؟ ! ! ! ! !
6 - خوشبختانه با توجه به رشد اندیشه های انسانی و شناخت منطقی واقعیت های اجتماعی امروزه حتی در ایران هم کسی به جرم همجنسگرایی محاکمه نمی شود آیا شما در دنیای مدرن و الکترونیک خود حتی از قانون های دنیای غیر مدرن و متمدن هم عقب ترید ؟ ! ! ! ! ! !
در پایان با اعتقاد اینکه ما وبلاگ نویسان همجنسگرا حرکت خود را حرکتی فکری ، اندیشمندانه ، تحلیلگرانه ، قانونی ، آزادیخواهانه و حق مسلم و حیاتی خود می دانیم ، ضمن اعتراض شديد به کودتای ضد فکری پرشين بلاگ اعلام می کنيم که از راه خويش دلسرد نمی شويم و مايليم هرچه سريعتر نسبت به رفع اين توقيف اقدام و جواب شما را به همراه اصل نامه ( اگر به گفتمان اعتقاد داريد ) در سايت پرشين بلاگ مشاهده کنيم .
وبلاگ نويسان همجنسگرای ايرانی»
Monday, October 25, 2004
برنامه ریزی برای زندگی
اما نکته اینجاست که وقتی 23 سال بهت یاد داده اند که نقش دوم باشی خیلی سخت میتونی مثل یه آدم نرمال رفتار کنی. مثل آدمی میمونی که یک عالمه امکانات داره اما بلد نیست ازشون استفاده کنه. بهت حق انتخاب میدن اما تو 23 سال تمرین انتخاب کردن رو نداری. بهت میگن که باید بلند پرواز باشی اما تو بلد نیستی چه جوری باید فکر کنی. بهت بال میدن اما تو بلد نیستی برای پروازت هدف معلوم کنی. بهت میگن میتونی رهبر باشی اما تو همیشه عادت کردی که دستور بشنوی. عادت کردی که هر آدم غریبه ای حق داره بهت ایراد بگیره. همیشه عکس العمل نشون داده ای. هیچ وقت خودت شروع کننده نبودی. بهت میگن باید شغل انتخاب کنی اما تو بلد نیستی که چه جوری بزنی به دل کار. نا خود آکاه میگردی دنبال یه کاری که امنیتش زیاد باشه. بشه راحت با مسئولیتهای خونه آینده جور در بیاد. به جای اینکه تو ذهنت بگذره که این خونه اینده است که به عنوان بخشی از تو باید با بقیه زندگیت هماهنگ بشه. یاد نگرفتی که هیچ بخشی از تو نباید فدای بخش دیگه ات بشه. وقتی اینطوریه من درست حس یه آدم معلول رو میکنم. یه آدمی که آرزوهای بزرگ داره اما ناتوانی ذهنیش اسیرش کرده. دلش میخواد به جاهای بزرگ برسه اما در فرستادن یه ایمیل ساده تعلل میکنه. خیلی کار سختیه این من جاه طلب بلند پرواز رو سرکوب نکردن. خیلی سخته از ارزوهاش نترسیدن. خیلی خیلی سخته وقتی که تا مغز استخونت حس میکنی که قوانین رقابت تو این دنیای کار رو اصلا اصلا یاد نگرفتی اما با واقعا دلت میخواد برای خودت کسی بشی. خیلی سخته که ذهنا یاد بگیری و ایمان بیاری که تو هم میتونی برای خودت آدمی بشی. یاد بگیری که خیال بافی کنی. هدف بچینی. برای رسیدن به هدفات برنامه ریزی کنی و یاد بگیری که اگر هم شکست خوردی مال این نبوده که زنی. مال اینه که آدمی و آدمها اشتباه میکنند.
Sunday, October 24, 2004
من از زمان دیدن این لیست یه پام تو اتاقه یه پام تو دستشویی. همون مگه از پشت اینترنت این وصله ها به ما بخواد بچسبه وگرنه با این اوصاف مثلا همه میرن تظاهرات من باید در به در دنبال توالت بگردم.
Thursday, October 21, 2004
نصیحت پدر
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
بعد هم نتیجه میگرفت که باید درس بخونیم چون تنها سرمایه ایه که هیچ وقت نمیتونن ازمون بگیرن. راست میگفت..راست میگه. و منم در راستای اجرای نصایح پدری فردا امتحان دارم و سر کلاس هم باید راجع به موضوع تحقیقم حرف بزنم. ساعت رو هم که دارید.
Monday, October 18, 2004
بازدهی و انار
Sunday, October 17, 2004
- جایزه برای خودم گذاشته بودم که این تکلیفم که تموم شد اینجا رو آپدیت کنم. خوب تموم شد.
- هیچ کدومتون کسی رو میشناسید که برای سازمان ملل داوطلبانه کار کرده باشه؟ اگه میشناسید میشه منو بهش معرفی کنید؟ میخوام اطلاعات بگیرم ببینم چه جوریه. تو وب سایتشون که نوشته حد اقل 5 سال سابقه مفید کاری باید داشته باشم. اما نمیدونم آیا در مدت سرویس هزینه زندگی با کیه. بعد هم مشکل اینه که من اگه 28 سالگی فارغ التحصیل بشم و 5 سال هم کار کنم و یکی دو سال هم برم تو یه کشور در حال توسعه اونوقت کی وقت میکنم به رشد جمعیت کمک کنم؟ اگه یه مرد از جان گذشته با قابلیت های باروری و آشپزی دیدین منو حتما خبر کنین.
- یه دفعه یکی حرف خوبی به من زد: گفت تو میدون زندگی آدمها سه دسته اند. اولین دسته با اولین زمینی که میخورن همونجا میمونند و دیگه تکون نمیخورن. دسته دوم سینه خیز از میدون کنار میکشن. اما دسته سوم، که زیاد هم نیستن، بلند میشن، پشتشونو میتکونن و دوباره شروع میکنن. به دویدن...تا زمین خوردن بعدی.
Saturday, October 16, 2004
پ.ن. خسته شدم از این بی حواسیم و از اون بیشتر خسته شدم از این صدا هه که هر اتفاق هر چقدر کم اهمیت رو غنیمت میشمره تا آیه یاس بخونه و منو سرزنش و نا امید کنه. خسته شدم از این که کاری انجام نمیدم اما ذهنا اتقدر درگیرم که وقتی روز تموم میشه انگار کوه کنده ام. برای اینکه همه انرژی و ظرفیتم داره صرف این میشه که به این غر غروی پس ذهنم توضیح بدم که به چه درد میخورم. و تازه هیچ وقتم نمیتونم قاتعش کنم. خسته ام از اینکه شبا دیر بخوابم و صبحا دیر پاشم. خسته ام از اینکه افسردگی خیلی طول میکشه تا خوب بشه. میترسم آخرش هیچی نشم و این همه آرزوهای من همش بشه حرف مفت. از این آخری خیلی میترسم.