اینی که دارم مطرح میکنم خودم هم جوابش رو نمیدونم. نکته اینه که ترس جز لاینفک زندگی آدمهاست. در زندگی قدیم ترس مایه بقای بشر بوده. ترس از خطرات طبیعی و سوانح آدمها رو محافظت میکنه. این ترس ترس خوبیه مگر حالت وسواس پیدا کنه. اما نوع دیگه ای از ترس هم هست که الزاما مفید نیست. این ترس رو من ترس از متفاوت بودن نامگذاری میکنم. این متفاوت بودن ممکنه تفاوت با اونچه که تا به حال بود ه ایم باشه. مثل اینکه تصمیم میگیریم عادتی رو ترک کنیم. ممکنه فکر کنیم که واکنش اطرافیان به این من جدید چیه و ممکنه این واکنش انقدر ترسناک باشه(از دید ما)که از انجام تصمیممون صرف نظر کنیم. این انصراف ممکنه نا خود آگاه باشه. در ظاهر ممکنه دلایل دیگه ای بیاریم اما در باطن این ترسه است که ترمز اصلی ماجراست. این ترس ممکنه به این علت به وجود بیاد که از مسئولیتهای ناشی از تغییر میترسیم. در واقع از اینکه نتونیم از پسش بر بیاییم بترسیم. و در حقیقت از اینکه در معرض انتقاد خودمون یا اطرافیان قرار بگیریم بترسیم.
در روانشناسی یک مساله ای هست که میگن عموم آدمهایی که در بچگی مورد سو استفاده جنسی قرار میگیرن در سنین بزرگسالی به طور ناخود آگاه تمایل دارند که طوری رفتار و زندگی کنند که جذابیت جنسی کمی داشته باشند. علتش هم اینه که سکسی بودن مساوی با جلب توجه اطرافیانه و جلب توجه مفهومش خطره. خطر سو استفاده جنسی. به همین خاطر هم خیلی از این آدمها علی رغم رنجی که به طور خود آگاه میکشند(از جذاب نبودنشون) عملا نمیتونند به اون جذابیت دلخواهشون برسند. چون ضمیر ناخود آگاهشون این مکانیزم دفاعی رو براشون فعال کرده که با حربه این ترس ناشناخته(برای فرد) ازشون محافظت کنه. زمانی چنین فردی میتونه بر مشکل اضافه وزنش (مثال)غلبه کنه که اولا این ترس رو شناسایی کنه دوما وجودش رو بپذیره و نهایتا سعی کنه با علم به وجود این ترس به دنبال خواسته اش بره.
من تصور میکنم که در مورد زندگی اجتماعی هم کم و بیش این مورد صدق میکنه. هر تفاوتی که میخواهیم ایجاد کنیم ترس به همراه داره. تصور من اینه که عمده این ترس به این علت به وجود میاد که متفاوت بودن باعث جلب توجه میشه و جلب توجه یعنی خطر نقد رو به جون خریدن (که الزاما نقد سازنده هم نیست) و به مبارزه دعوت شدن. حتی فکر میکنم که ترس ناشی از عدم اعتماد به نفس و ترس از شکست یا ترس از بهترین نبودن یا به ااندازه کافی خوب نبودن هم زیر مجموعه های همین ترس هستند. همه اینها مفاهیمی هستند که با توجه به زندگی اجتماعی شکل میگیرن و در رابطه با کنش و واکنش با آدمهای اطرافمون هستند. نکته ای که به ذهن من میرسه اینه که این ترس میتونه در هر مرحله ای وجود داشته باشه. برای هرکدوم ماها هرجایی که هستیم یک روالی به عنوان روال نرمال زندگی تعریف شده. مثلا من الان روال نرمالم اینه که فارغ التحصیل بشم، یه کار خوب مرتبط با رشته ام بگیرم . یه شوهر شبیه خودم هم بکنم و زندگی تشکیل بدم. حالا اگه من تصمیم بگیرم در هرکدوم این موارد اندکی خرق عادت کنم بلافاصله به موضوع صحبت تبدیل میشم. اگر به اندازه کافی ندونم که چرا میخوام متفاوت باشم ممکنه خیلی زود جا بزنم.
نکته ای که میخوام بگم اینه: متفاوت بودن باعث پیشرفته. چه در سطح فردی و چه اجتماعی. اما متفاوت بودن ترس به همراه داره. این ترس رو نمیشه کشت یا انکار کرد. این ترس رو باید قبول کرد. سئوال من اینه که چگونه میشه این ترس رو مدیریت کرد؟ چگونه میتونیم ترس رو به انگیزه مثبت تبدیل کنیم؟
Summary: Being different causes fear. I think being different puts one in the spotlight and exposes him/her to criticism which might not necessarily be a constructive one. Although person might have a real desire to make a difference,in any scale, this fear might be greater than the desire and thus act as a break in one's progress path. My question is how to manage this natural fear? Moreover, how can we change it to positive energy and motivation?
No comments:
Post a Comment