Friday, August 06, 2004

عشق مثلثی

این جوابیه به این پست کیوان. امیدوارم خودشم بیاد و بخونه.
----------------------------------------------
کیوان جون، من فکر میکنم بعضی آدمها ذاتا مسافرند. من اعتقاد ندارم که هرکسی میتونه تا آخر عمرش فقط دل به یک نفر ببنده. خیلی وقتا فکر میکنم که شاید در واقع بعد از یه مدت اون عشقه دیگه تبدیل به عادت میشه. شایدم خیلی وقتا خیالمون راحت میشه که این وظیفه رو هم انجام دادیم و یکی رو پیدا کردیم و تموم شد و رفت. از طرفی این وفاداری و خیانت اصلا چه معنی میده معلوم نیست. دقیقا همینطور که گفتی با آدمها فرق میکنه. اخلاق کاملا نسبیه. همین خود من، اگه چهار سال پیش ازم میپرسیدی ممکن بود حتی از اینکه دوست پسرم یه دختر دیگه رو نگاه کنه ناراحت بشم. یعنی اون نگاه برام ملاک بود که طرف منو دوست داره یا نه. الان بعد از سه سال تو آمریکا میدونم که اگه با کسی که دوستش دارم برم توی استریپ کلاب و اون یه لپ دنس از استریپره بگیره ناراحت نمیشم که هیچی حتی ممکنه برام جالب هم باشه. همینجا الان پسرهایی هستن(البته نه ایرانی)که باهاشون حرف میزنی و اعتقاد دارن که خیلی باحاله اگه با زنشون دوتایی یه زن سومی رو پیدا کنند. همون پسر ممکنه قبول نکنه با یه مرد دیگه با زنش بره تو تختخواب. ممکن هم هست همین ماها ده سال دیگه به این نتیجه برسیم که سکس نشانه وفاداری نیست و با هم با اون ادمی که هستیم و لابد مثل ما فکر میکنه بخواهیم چیزهای جدید رو تجربه کنیم. اما با هم. شاید اونوقت همین با هم بودنش بخواد فرق ازدواج رو با رابطه های دیگه ات معلوم کنه. که با کسی باشی که بتونی خودت باشی و صادق باشی. من بعضی وقتا اما فکر میکنم که نمیدونم که چقدر سکس و عشق به هم ربط دارن. شخصا مطمئن نیستم تا به حال عاشق شده باشم اما مطمئن هم نیستم که اصلا این عشق که میگن چیه؟ به نظرم میاد که خیلی وقتها ماها یه تیکه ای از رابطه رو دوست داریم و بقیه اش رو فدای اون تیکه میکنیم. برای همین هم شاید باشه که این عشق مثلثی ممکنه پیش بیاد . یه آدم دیگه میاد و یکی از اون تیکه های فدا شده رو پر میکنه. گاهی وقتها خیلی خوبم پر میکنه و اونوقت تو میبینی که دو نفر رو دوست داری. اینجاست که اونوقت بحث خیانت پیش میاد. اینکه اگه با دومی هم بری به اولی خیانت کردی. اما من بعضی وقتها فکر میکنم اگه تیکه های وجودت رو بخواهی قربانی بقیه کنی داری به خودت خیانت میکنی و شاید این از همه بد تر باشه. به هر حال این بحثیه که فکر کنم به عدد آدمهای دنیا جواب داره و هر آدمی هم تو زمانهای مختلف زندگیش ممکنه جوابهای مختلف بدن. اما من وقتی خودم رو نگاه میکنم فکر میکنم الان خیلی بیش تر از قدیم میفهمم که چرا ممکنه این اتفاق بیفته و فکر میکنم دردش برای طرف بازنده رابطه(خودم این برداشت رو دوست ندارم اما کلمه دیگه هم پیدا نکردم به جاش)بیشتر از اینکه غم از دست دادن عشقش باشه درد و سوختن توهینی هست که پیام این بی وفایی میرسونه: اینکه تو به اندازه کافی برای من خوب و کامل نبودی.

No comments: