دیشب رفته بودم کمک پرادیپ که اسباباشو ببنده. (کار گرفته تو چهار ساعتی اینجا) گفتم در راستای تبادل فرهنگی و اینکه خوب من اومده ام و دارم کمک میکنم آهنگ ایرونی گوش بدیم. آهنگهای شهریار رو اومدم گوش بدم خودم خوشم نیومد. دو پنجره گوگوش رو گذاشتم...پرسید این خانومه چرا گریه میکنه؟ ...آهنگ های فرامرز اصلانی رو هم گفت آهنگهاش تمش کپی از رو آهنگهای خارجیه...سر شهرام ناظری دیگه تعارف رو کنار گذاشت و اعتراض کرد...منم پام رو تو یه کفش کردم که امشب هندی بی هندی...آخرش سر آهنگ عربی به توافق رسیدیم.
من باید تا آخر ماه اوت یه امتحان مهم رو پاس کنم...دنبال کار باید بگردم. ...راستش اصلا احساس آمادگی برای هیچ کدومش نمیکنم. موضوع تحقیقم یه قسمت عمده اش یه مدل ریاضیه برای اینکه فرض بفرمایید شما که تصمیم گیرنده ای در باره بودجه تخصیص یافته به یه منطقه زلزله خیز...حالا چقدر این پول رو بزاری وقتی زلزله اومد خرج تعمیر کنی و چقدرش رو قبلا خرج تقویت...با توجه به اینکه خوب زلزله هه ممکنه اصلا تو دوره ای که تو براش داری برنامه میریزی (مثلا سی سال) نیاد...من و استادم تصمیم گرفته ایم مثالش رو روی تهران اجرا کنیم...بری همین هم دنبال آدرس شهرداری میگشتم...ظاهرا ژاپنی ها دو تا پروژه خوب در مورد تهران انجام داده اند که من داده هاشون رو میخواستم...حرف این شد بنده از پشت همین تریبون اعلام کنم که تمام کسایی که من چه از طریق ایمیل یا تلفن باهاشون در جریان این تحقیقم طی این یک ماه در تماس بوده ام خیلی خیلی خوش برخورد بودند و همه شون خیلی کمکم کردند و انگلیسی های همشون هم خوب بود(لازم نبود من به فارسی بهشون ایمیل بزنم) واقعا دمشون گرم.
No comments:
Post a Comment