فرق ميان بانوی خانه و
يابوی خانه چيست ؟
بانوی خانه
راهی ندارد .
با اخم اقا
پرتاب می شود
به شهر داگ ويل
اين است که
دستمال ابريشمی در دست
ازکله سحر تا ديروقت شب
می مالد و می مالد و
گردگيری ميکند
گرد خاطر اقا را ميگيرد
وگرد خاطر اشيا
چندين و چند سال گذشته است
و
اکنون
روزگار پادشاهی اوست
روزی فقط سه بار
می شنود :هش
روزی دوبار
انتر
ويک بار - بفهمی نفهمی - احمق
باقی روز
کنيز با وفايی است
که می تواند بعد از نهار
چرتی بزند
و در جواب نعره های اقا
ارام بگويد:
ای بابا ....
شعر بالا در وبلاگ خانوم منیرو روانی پور به مناسبت روز زن نوشته شده. به عقیده من شعر دو ایراد اصلی دارد. اول توهین مستقیم به "بانوان ایرانی" و دوم کلی گویی بیش از حد. من واقعا نمیفهمم با تزریق این همه انرژی منفی چطور قصد پیشبرد زن ایرانی را داریم؟ کجای دنیا کسی با ناسزا تشویق شده که این مورد دوم باشد؟ اولین برداشت من از این شعر ارتباط مستقیم کار خانه کردن و توسری خور بودن است...صرف اینکه چنین منطقی اساسا درست نیست هدف از چنین ارتباط دادنی چیست؟ با رواج این اندیشه که زن خانه دار توسری خور و کنیز است کاری نمیکنیم مگر رواج یک الگوی غلط ذهنی.
نکته ای که در اینجا اصلا به آن توجه نمیشود این است که افراد جامعه به طور مداوم از طرف جامعه الگو پذیری میکنند. به عنوان مثال اگر شما نگاهی به دور و اطرافتان بیاندازید میبینید که از هر پنج آدمی که صبح از جلوی شما رد میشوند و ظاهرا با غرور راه میروند و به خودشان اعتماد دارند اکثریتشان آدمهای لاغر و مطابق معیارهای زیبایی تبلیغ شده هستند. این به این خاطر نیست که آدمهای با اضافه وزن نمیتوانند خوشحال باشند بلکه به این علت که آدمهای چاق قبول کرده اند که نباید خوشحال باشند چون چاق هستند. مطالعات زیادی در باره اثر معیارهای کلیشه ای بر ارزیابی افراد از شخصیتشان شده. به عنوان مثال آزمون ریاضی بین دو گروه مخلوط از زن و مرد برگزار شده. از گروه اول خواسته شده تا جنسیتشان را در بالای برگه ذکر کنند و از گروه دوم هیچ تقاضایی نشده. هیچ توضیحی درباره هدف از آزمون به شرکت کنندگان داده نشده. در پایان، در گروه اول نمرات زنان و مردان تفاوت فاحشی داشته در صورتیکه در گروه دوم نمرات تفاوت چشمگیری نداشته. هدفم از مطرح کردن این مثالها بیان این نکته است که با مطرح کردن کلیشه های کار خانه=توسری خوربودن، زن خانه=کنیز، مرد=موجودسو استفاده چی سرکوبگر، تنها ممکن است به دو نتیجه برسیم. یا با جامعه ای از افراد باهوش طرفیم که با این کلیشه ها مقابله میکنند که به احتمال خیلی زیاد همین مقابله را به طرز فکر بسط دهنده این کلیشه ها هم نشان خواهند داد.( پرهیز خیلی از افراد روشن و فعال جامعه از واژه فمینیست فکر میکنم به همین علت باشد که بعضی از فعالان فمینیست از چینین کلیشه هایی استفاده میکنند.) در حالت دوم مخاطبان ما کلیشه های ما را به عنوان حقایق میپذیرند. نتیجه چنین امری مشخص است. تقویت بیش از پیش آنچه سعی در تغییرش داشته ایم.
چرا سعی نمیکنیم از جملات ، مثالها و الگوهای مثبت استفاده کنیم؟ چرا سعی نمیکنیم شرایط مشابه آنچه جامعه ایرانی امروز تجربه میکند را در تاریخ ملل پیشرفته تر بیابیم و شبیه سازی کنیم؟ چرا بر نقاط مثبت تمرکز نمیکنیم؟ چرا ما مثبت فکر کردن را خیلی سخت یاد میگیریم؟
No comments:
Post a Comment