Sunday, March 06, 2005

وقتی خونه کثیفه و تو سینک ظرف نشسته هست نمیتونم درس بخونم. متاسفانه من چون آدم شلخته ای هستم این مشکل زیاد پیش میاد. وقتی درسها سخته کثیفی خونه بیشتر رو اعصابم میره. متاسفانه چون دارم تو یه دانشگاه خوب با یه عالمه دانشجوی ممتاز تر از خودم درس میخونم و اصولا دکترا گرفتن از اب خوردن یخده سخت تره این مشکل هم زیاد پیش میاد. نتیجه؟ نشستم بازی کامپیوتری کردم Civilization اما اونم گند زدم! همه تمدنهای عالم با هم متحد شدن ریختن سرم! تازه من از همه آسون تره رو بازی میکنم ها..تازه دارم یاد میگیرمش آخه. فکر کنم چاره ای ندارم جز اینکه پاشم خونه رو جمع کنم و حمام برم و بشینم سر درسم.

خواهر کوچیکتره داره دو هفته دیگه میاد. من الان سه سال و نیمه ندیدمش. با هم رفتیم نتیجه کنکورش رو گرفتیم و قبل از اینکه بره دانشگاه من اومدم اینجا. الان برای خودش خانومی شده حتما و لابد اصلا هیچ کدوم عقاید ما رو هم قبول نداره. مخصوصا که هنر هم میخونه! یادم باشه خیلی سئوال پیچش نکنم وقتی اومد.

من جمعه رفته بودم کلاس اسکیم. والا من ایران اسکی نمیکردم اما اونا که اسکی کارن میگن این پیست اینجا اصلا آبرو ریزیه از آسونی. به هرجهت ما رو دیروز از این پیست کوچولوهه که مال خیلی مبتدی هاست بردن رو پیست یخورده شیب دار تر و جاتون خالی من دو سه بار زمین اساسی خوردم. اما فکر کنم از اون بد تر موقعی بود که باید آدم از جاش پاشه.آدم از بیچارگی خودش خنده اش میگیره. نتیجه اش این شد که فکر کنم تو زمین خوردنها پام از نقطه زانو یه نمه پیچیده بود و موقع پا شدن هم به دستم و گردنم اساسی فشار آورده بودم. تمام دیروز از درد میشلیدم و تکون نمیتونستم بخورم. اما خداییش بهترین ورزشه. خیلی خیلی مفرحه.

No comments: