Friday, December 31, 2004

دین ضروری نیست

این جوابیست که به دوستی دادم. گفتم نظر شما رو هم بدونم.
در مورد دین...من دین رو روشی برای زندگی میدونم اما تنها روش برای زندگی نمیدونم. دین نداشتن دلیل بر خدا نداشتن نیست. اگرچه که هیچ کدام از دلایل اثبات وچود خداکه من شنیده ام به اندازه کافی قانع کننده نیستند اما من قبول دارم که به خاطر نیاز خودم در مواقع بد بختی و تنهایی دوست دارم فکر کنم که خدایی هست. اما برام مهم نیست که این دنیای کوچک و بی حساب و کتاب ما رو یک خدا آفریده یا اونطور که مثلا هندو ها قبول دارند (و ما بت پرست میخونیمشون) یک مجموعه خدا. به عقیده من دین دو کارکرد اساسی داره: اول اینکه ترس از مرگ و نیستی رو در انسان کم میکنه (با وعده دنیای پس از مرگ) دوم اینکه با وسائل گوناکون که عمده اش به نظام پاداش و تنبیه بنا شده چهارچوب اخلاقیی برای افراد مشخص میکنه که مرز بین کار غلط و درست رو معلوم میکنه. جدای از اینکه آیا همه این مرزها صحیح هستند دین میتونه نقش موثری در شکل دادن هنجارها و ناهنجارهای هر جامعه داشته باشه. دوستی دارم از چین. همونطور که میدونی چینی ها رسما دینی ندارند. دختریست بسیار باهوش. مینالید که به دلیل بیدینی اخلاقیات در جامعه کم شده. من حرفش رو قبول دارم. برای طبقه ای از مردم که نمیتوانند یا نمیخواهند زیاد فکر کنند دین مثل حل المسائلیست که جوابهای درست و غلط رو مشخص میکنه. از این دست افراد در جامعه زیاد هست. برای همین هم جامعه به دین نیاز داره. اما من تا به حال حل المسائل بی غلط ندیده ام. نکته ای که هست اینه که اگر اندکی بیطرفانه تاریخ بخونیم میبینیم که خیلی ازضد ارزشهایی که دینهای کنونی به شدت نهی میکنند و اکثرا با عقل سلیم یا شرایط روز کاملا هماهنگی ندارن در واقع خرافات یا جهالتهای تمدنهای زمان ظهور اون دین بوده که در اون دین پذیرفته شده. به عنوان مثال همین محکوم کردن خود ارضایی از زمان قبل از یهودیت وجود داشته و اصلا ربطی به اسلام نداره. حجاب از ایران به عربستان راه یافت. قوانین ضد زنی که در اسلام هست آینه تمام نمای قوانینیست که در تمدنهای اون زمان(نه فقط اعراب) وجود داشت. قوانین سنگسار مستقیم از سنت اعراب به اسلام راه یافت...مثال از این دست فراوانه. بنا بر این گفتن اینکه آنچه ما امروز به نام دین میشناسیم -با فرض وجود خدا- قطعا کلام آفریننده هست گزاره ایست که اثبات درستیش به این راحتی ها نیست. علاوه بر اون هیچ کس دین واقعی رو نمیشناسه. آنچه که ما میشناسیم برداشت ما ازدین است. این برداشت میتواند درست نباشد. متاسفانه بزرگترین آفت دین به عقیده من در همین مساله نهفته است که این نکته فراموش شده. آدمها به دلیل فراموش کردن این نکته که حرف عالم دینی در مورد دین فقط برداشت و فهم خودش از دینه و نه کلام خدا و همچنین به دلیل ترسی که دین در آدمها به وجود میاره عملا اولین جایی رو که مهر تعطیل رسمی برش میزنند بخش منطق و استدلال ذهنشون هست. نتیجه این میشه که خیلی زود بازیچه هر مدعیی میشند و هر ادعای غریبی رو به اسم دین میپذیرند بدون اینکه به خودشون اجازه فکر کردن بدن.
اما اینکه چه چیزی جایگزین دین در زندگی فردی باید باشه؟ به عقیده من همه افراد بشری جدا از هر نژاد و مسلک و مرامی از یک فهم مشترک برای اخلاقیات برخوردارند. و این فهم با عقل و منطق هماهنگی داره. هرفردی با مراجعه به درون خودش میتونه تشخیص بده که آیا کاری که میکنه غلطه یا درست. اگر دینی هم در طول تاریخ بشری بوده مشروعیت حضورش رو از هماهنگی نسبی با این فهم و تعریف مشترک درونی بشر به دست آورده. هر مکتب اخلاقیی باید برای مقبولیت با این فهم هماهنگی داشته باشه. چه از طرف خدا چه هرکس دیگه. من به شخصه فکر میکنم توجه کافی به این امر درونی و به کار گیری عقل سلیم و خدا داد بهتر از هر دین و مکتبی میتونه به من آرامش بده. من آزادی فکرم برام مهمه. نمیتونم فقط به صرف اینکه اسلام چهار تا توصیه خوب داره هر آیه عجیب و غریبی هم مثلا تو سوره نسا میبینم قبول کنم یا چون مسیحیت حرفهای خوب زیاد داره خودم رو مجبور کنم که قبول کنم مسیح پسر خداست. نیازی نیست. انسانیت مقدم بر هر دینیه. و انسانی که نسبت به انسان بودنش هشیار و مسئول عمل کنه به عقیده من در عصر حاضر نیازی به دین نداره. همونطور که اسلام هم میگه همه کلامها رو بشنو و بهترینش رو انتخاب کن.

3 comments: