Wednesday, July 20, 2005

من فکر میکنم اگه ادم نتونه با پدر و مادرش رابطه اش رو بر اساس صداقت و احترام و اعتماد متقابل اداره کنه احتمال اینکه بتونه رابطه ای به این شکل با بچه هاش برقرار کنه هم خیلی کمه یا حد اقل هزینه زمانی زیادی باید بده. علتش هم اینه که جنس رابطه والدین با فرزند با جنس همه رابطه های دیگه فرق میکنه..اون علاقه ای که طرفین به هم دارن...نوع وابستگی که به هم دارن و در عین حال نقاط ضعف روحی همدیگر رو کامل میدونن...وقتی در هر کدوم از این دو انتها ایستاده ای خیلی راحت با یه کلوم حرف میتونی بزنی درست همونجایی که حالا حالا ها طرف از دردش کمر راست نکنه...به همون نسبت هم چم و خم طرف بیشتر دستته اگه بخواهی گفتمان کنی...فکر میکنم فارغ از اینکه کدوم طرف رابطه ایستاده باشی زمانی که یاد بگیری با اونهمه مهر و علاقه و احساس مسئولیت و خلاصه شدت احساسات هنوز خودت باشی و به اون یکی طرف هم اجازه بدی خودش باشه و صد البته یاد بگیری که به فردیت خودت احترام بگذاری و نذاری به بهانه عشق فی مابین تو یا اون یکی طرف بخواد چیزی رو تحمیل کنه...به عبارت دیگه یاد بگیری که بگی :" من هنوز خودم رو دوست دارم حتی اگه اون یکی طرف کامل تاییدم نکنه و اون یکی رو هم دوست دارم حتی اگه کامل مطابق میل من نیست" ...فکر کنم وقتی اینوعلی رغم اون رابطه خاص یاد گرفتی...دیگه خیلی فرقی نکنه کدوم طرفی...یاد گرفته ای که علاقه ات نه برای تو حق ایجاد میکنه و نه برای اون که بخواهید چیزی رو خلاف خواسته طرف بهش تحمیل کنید...فکر کنم اونوقت اون رابطه برنده- برنده روهمیشه بتونی ایجاد کنی.
شما چی فکر میکنید؟
پ.ن. این فکر شامل خونواده های معمولی میشه با مشکلات نسبتا معمولی. مثلا فکر نمیکنم با پدر و مادری که از بچه شون سو استفاده کرده اند هیچ وقت بخواهی گفتمان کنی...یا اصلا بتونی...شاید...

No comments: