Tuesday, July 26, 2005

نمیتونم تیتر پیدا کنم

دیشب که والا چه عرض کنم دیروز عصر حدودای ساعت 6 خوابیدم(بخوانید روی مبل غش کردم) تا ساعت 5.5 صبح امروز. اولین چیزی که بعد از بیدار شدن به ذهنم رسید این بود که حالت تهوع دارم...الان سه چهار روزه که یه چیزی داره ریپ میزنه تو این جهاز هاضمه...به گمانم تو این گرما یه چیز فاسدی خورده باشم...میترسم مثل اون دفعه ویروس باشه و کوزه و هیدی ازم بگیرند...از ساعت 5.5 نشسته ام که ساعت بشه 8.5 و برم مرکز بهداشت دانشگاه...خودم هم میدونم هیچ کاری نمیکنند. اون دفعه ویروس بود خانومه میگفت آپاندیسه.

Monday, July 25, 2005

آهنگ هندی های محبوب من

تو این صفحه برین همون آهنگ اول Uyirin Uyirae رو گوش کنید و اگه خوشتون اومد دعاشو به جون من بکنید:)

این یکی آهنگ مال اون موقع است که تازه ماهواره همه گیر شده بود و به جای MTV کانال [V] رو میگرفتیم. یادمه دختره یه لباس سفید تنش بود و من و خواهر کوچیکه انقدر از این کلیپ خوشمون میامد که تا پخشش میکردند میدویدیم جلوی تلویزیون و د قر بده! اونایی که همسن من هستین شاید یادتون بیاد...برین توی این صفحه و Tu Cheez Badi Hai Mast Mast رو انتخاب کنین.

Thursday, July 21, 2005

Zeitoon Archives - July 2005,

Zeitoon Archives - July 2005

من لینکت رو برداشتم. اگه نظر خواهی داشتی برای خودت مینوشتم. اما مجبورم اینجا بنویسم: get a life! احتمالا ترجمه فارسیش میشه : عزیز دل برادر! زندگی خودتو بچسب !
منظورم به شماره های 4 تا 6 هست.

Wednesday, July 20, 2005

من فکر میکنم اگه ادم نتونه با پدر و مادرش رابطه اش رو بر اساس صداقت و احترام و اعتماد متقابل اداره کنه احتمال اینکه بتونه رابطه ای به این شکل با بچه هاش برقرار کنه هم خیلی کمه یا حد اقل هزینه زمانی زیادی باید بده. علتش هم اینه که جنس رابطه والدین با فرزند با جنس همه رابطه های دیگه فرق میکنه..اون علاقه ای که طرفین به هم دارن...نوع وابستگی که به هم دارن و در عین حال نقاط ضعف روحی همدیگر رو کامل میدونن...وقتی در هر کدوم از این دو انتها ایستاده ای خیلی راحت با یه کلوم حرف میتونی بزنی درست همونجایی که حالا حالا ها طرف از دردش کمر راست نکنه...به همون نسبت هم چم و خم طرف بیشتر دستته اگه بخواهی گفتمان کنی...فکر میکنم فارغ از اینکه کدوم طرف رابطه ایستاده باشی زمانی که یاد بگیری با اونهمه مهر و علاقه و احساس مسئولیت و خلاصه شدت احساسات هنوز خودت باشی و به اون یکی طرف هم اجازه بدی خودش باشه و صد البته یاد بگیری که به فردیت خودت احترام بگذاری و نذاری به بهانه عشق فی مابین تو یا اون یکی طرف بخواد چیزی رو تحمیل کنه...به عبارت دیگه یاد بگیری که بگی :" من هنوز خودم رو دوست دارم حتی اگه اون یکی طرف کامل تاییدم نکنه و اون یکی رو هم دوست دارم حتی اگه کامل مطابق میل من نیست" ...فکر کنم وقتی اینوعلی رغم اون رابطه خاص یاد گرفتی...دیگه خیلی فرقی نکنه کدوم طرفی...یاد گرفته ای که علاقه ات نه برای تو حق ایجاد میکنه و نه برای اون که بخواهید چیزی رو خلاف خواسته طرف بهش تحمیل کنید...فکر کنم اونوقت اون رابطه برنده- برنده روهمیشه بتونی ایجاد کنی.
شما چی فکر میکنید؟
پ.ن. این فکر شامل خونواده های معمولی میشه با مشکلات نسبتا معمولی. مثلا فکر نمیکنم با پدر و مادری که از بچه شون سو استفاده کرده اند هیچ وقت بخواهی گفتمان کنی...یا اصلا بتونی...شاید...

انعکاس جهانی اعدام دو نوجوان در مشهد

انعکاس جهانی اعدام دو نوجوان در مشهد (Rooz Online): اعدام تنها مجازات سنگين برای کودکان محکوم در دادگاه های ايران نيست، برخی احکام قصاص نوجوانان، جهانيان را مبهوت شرايط تلخ کودکان در ايران کرده است. دادگاهی ماه گذشته نوجوان ۱۴ ساله ای را که در دعوايی بر سر مشتری در بازار ميوه وتره بار تهران، به صورت همکارش اسيد پاشيده بود، پس از دو بار رفت وبرگشت پرونده اش به ديوان عالی کشور محکوم به در آوردن چشم توسط پزشک کرد!

!"

Monday, July 18, 2005

Ghavanin.com : بانک قوانین ایران

یه ذره جستجوش سخته برای منی که رشته ام حقوق نیست اما به نظرم جالب اومد. گفتم برای شما هم بذارم ببینین.مثلا من کلمه کلیدی رو زدم حضانت و این اومد«دختر تا 7 سالگي در حضانت مادر مي باشد ودادگاه نميتواندحكم به استرداد فرزند را به پدر صادرنمايد» یا زدم زنا و اینا اومد:«زاني پدر عرفي طفل تلقي شده و مكلف به اخذ شناسنامه براي طفل ميباشد. دخول مطلقا"چه مشروع باشدياغيرمشروع ، سبب سقوط ولايت پدربوده و اجازه پدرشرط صحت عقد نيست»

Friday, July 15, 2005

نماینده

عشرت شايق

نمردیم و مفهوم امکانات رفاهی و تمارض رو هم فهمیدیم! این عشرت جان یه روز ناهارش دیر شده که به 35 روز اعتصاب غذا میگه تمارض؟! عجب رویی دارند به خدا!

آمار

طبق سرشماری سال 1375 در استان تهران از جمعیت 10 تا 14 سال:
365 مرد و 390 زن بدون همسر بر اثر فوت همسر،
367 مرد و 377 زن بدون همسر بر اثر طلاق
و 2106 مرد و 6272 زن ازدواج کرده داشته ایم.

جمعیت بین 10 تا 14 سال سن مد نظره. به نظر من معادله اش اینجوری حل میشه: مردهای بین 10 تا 14 سال احتمالا با همسن خودشون ازدواج کرده اند اما دختر 10 ساله رو ممکنه شوهر داده اند به مرد 50 ساله.

جمعیت کل مردان
---------------------
چمعیت کل مرد: 4581900
دارای همسر: 2436321
بی همسر بر اثر فوت همسر:43380
بی همسر بر اثر طلاق: 18502
هرگز ازدواج نکرده:2068009
اظهار نکرده: 15688

جمعیت کل زنان
---------------------
جمعیت کل زن: 4314086
دارای همسر: 2409476
بی همسر بر اثر فوت همسر:257229
بی همسر بر اثر طلاق: 33706
هرگز ازدواج نکرده:2068009
اظهار نکرده:1580300
-------------------
کل جمعیت مرد 10 تا 14 سال:791701
کل جمعیت زن 10 تا 14 سال: 762975

نحوه دیدن اصل جدول:
سازمان آمار ایران-->فهرست نشریات-->نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375--->استان تهران--->جمعیت 10 ساله و بیشتر بر حسب سن، جنس و وضع زناشویی

Thursday, July 14, 2005

Zeitoon Archives - July 2005


من نمیفهمم ما کی میخواهیم یاد بگیریم که با به لجن کشیدن دیگری ما بزرگ نمیشیم؟ من واقعا نمیدونم منظور زیتون از همچین متنی چیه. زیتون جان نوشتی نوشی ممکنه روانی باشه...هزار عیب و ایراد داشته باشه...آره خوب ممکنه داشته باشه. اما چرا فکر میکنی حرفهای تو در موردش باید بیشتر از اون اعتبار داشته باشه؟ اون که لا اقل کتابش در اومد...صداش رو ما تو بی بی سی شنیدیم...اسم واقعیش رو میدونیم...از تو چی میدونیم؟ فکر میکنی اعتبار اسم زیتون تا کجاست که انقدر با تکیه بهش راحت به اینهمه آدم توهین میکنی؟ من نوشی رو نمیشناسم. تو رو هم نمیشناسم. اما از زندگی 27 ساله ام یه چیزهایی یاد گرفته ام...یاد گرفته ام که آدمی که به جای انتقاد سالم و سازنده توهین و افترا رو در پبش میگیره احتمالا یه جای کارش داره میلنگه.یا حرفی نداره که بزنه یا حرف زدن درست رو بلد نیست. همینطور یاد گرفته ام که آدمی که در موقع ناتوانی به جای اینکه دستی رو بگیره یا لااقل ساکت یه جا بشینه خنجر بر میداره و زخمهای گذشته رو باز میکنه یا خودشم سعی میکنه یکی بزنه تو سر اونی که خم شده...این آدم قابل احترام نیست. قابل اعتماد هم نیست.

مساله گنجی منافاتی با مساله نوشی نداره.من میتونم هم نگران گنجی باشم و هم نگران نوشی. ممکته بگی تو لوگوی گنجی رو نذاشتی اما لوگوی نوشی اینجاست...باور کن اگر من مطمئن بودم لوگو گذاشتن من دردی از گنجی دوا میکنه یا حد اقل تسکینی برای دلشه..یا حد اقل فکر میکردم که نیم درصد ممکنه ببینتش براش میذاشتم اینجا. من لوگو نذاشتم که پیش تو یا کس دیگه بخوام جوابگو باشم . کاری رو که فکر میکنم هیچ فایده ای نداره نمیکنم. اگر بحث اطلاع رسانی هم باشه که از من مهم تر هاش دارند میکنند...اما مورد نوشی فرق میکنه. نوشی این وبلاگ رو میخونه. نوشی عضوی از اینجاست. این لوگو براش معنی داره. شاید پر معنی ترین لوگوی وبلاگستان همین لوگوی نوشی باشه. حد اقل اونی که مخاطبشه میبینتش...از دیدنش خوشحال میشه.

مساله نوشی با گنجی یه فرق دیگه هم داره. تو مساله نوشی دوتا بچه مطرحند. این دو تا بچه اند. گنجی یه آدم بزرگه. گنجی با علم و آگاهی به نتایج کاری که داره میکنه راهش رو انتخاب کرده. این دوتا بچه انتخابی ندارند. نوشی هم زن ایرانیه. از حقوق برابر برخوردار نیست. من اگر مطمئن بودم اونجا داره عدالت اجرا میشه و نوشی و امثال نوشی زیر چتر عدالت و قانون هستند اینجا لوگو نمیذاشتم. اما وقتی سیستم خرابه اونوقته که همین دلداری های کوچیک ممکنه به درد یه نفر بخورن.

نکته بعدی هم اینه که بحث اصلا سر شخصیت نوشی نیست. بحث سر نگرانی یک مادره و قانونی که درست اجرا نمیشه. بگذریم که حتی خود اون قانون محل بحث داره. هیچ کس تو این وبلاکستان نه از شخصیت نوشی تجلیل کرد و نه شخصیت شوهرش رو زیر سئوال برد. عمل زشتی با سو استفاده از قانون انجام شده و موضوع این اتفاقه و بس!

حرف آخر، من در پستت هیچ چیزی ندیدم چز تهمت و توهین. صورت مساله رو لوث کردی...به خیلی ها توهین کردی و به جای انتقاد افراد رو ترور شخصیت کردی...هیچ کدوم اینا از نظر من قابل قبول نیست و حرف آدمی که چنین منطقی رو بکار میبره اصلا قابل اعتماد نیست.

پ.ن. موضوع این متنم هم متن پست است و هم نظرهایی که زیتون در جواب خواننده ها گذاشته.

تکمیل: یه حرف خوبی اینجا زده شد که من دوبار تکرارش میکنم: نجیب بودن یک زن از مادر بودنش مهم تر نیست. اینم از خودم اضافه میکنم: همدردی من با نوشی به معنای زیر سئوال بردن مهر و عاطفه پدری بابای بچه ها نیست. این دو موضوع تناقضی با هم ندارند. من قضاوتی نمیکنم که کی در کل جریان زندگی بر حق بوده. اصلا در جایگاهی نیستم که بخوام به خودم چنین اجازه ای بدم. من دلیلی نمیبینم اتهامات زیتون و سایرین رو بیشتر از حرفهای نوشی باور کنم و همینطور که گفتم بر فرض صحیح بودنشون نه به موضوع ربطی دارند و نه از حق مادری نوشی کم میکنند.

Tuesday, July 12, 2005



من هیچی به عقلم نمیرسه مگر اینکه بشینم و کاری که مدتهای پیش شروع کرده بودم و مدتیست داره خاک میخوره رو تموم کنم که لااقل صدای مشکلاتمون رو به به جایی هرچقدر کوچیک رسونده باشم. تو رو خدا اگر هر کدومتون کمکی از دستتون بر میاد دریغ نکنید.

Sunday, July 10, 2005

دوتا پست قبلی رو از اینجا برداشتم. اما دارمشون. هم پست رو و هم نظرهای شما رو. از همفکری همتون ممنونم. برای اونایی که نخوندن: یه نظر خواهی بود برای اینکه با وبلاگ نیمه لو رفته ام چی کار کنم...تصمیم گرفتم نگهش دارم و تمرین کنم مسائل خصوصی رو خصوصی نگهش دارم. حرفام رو بزنم اما لزومی نداره حتما از خودم مثال بیارم.

Friday, July 08, 2005










نوشی جون قوی باش. بر میگردن...حتما برمیگردن...
اونایی که من بهشون حوصله ام میرسه همه مسافرتن و اونایی که تو شهرن من بهشون حوصله ام نمیرسه...نتیجه: در این شب عزیز من و دوتا گربه ها تنهاییم و من تا الان دفعه سومه که با فضاحت تو بازی Age of Empires II باختم. حالا برم بازی کنم ببینم چی میشه.

--------
چند ساعت بعد: بازم باختم! اون حوضی که بابا طاهر پرید توش و باسواد شد کجاست؟ به شدت مورد نیاز است...کسی میدونه برای بخش زبانهای خارجی، اقتصاد توسعه و یک عدد پایان نامه دکترا هم میشه ازش استفاده کرد یا نه؟

یه حوضی نیست آدم بپره توش و بدهی هاش صاف بشه؟

Wednesday, July 06, 2005

داشتم لباس هام رو که دیشب اینور و اونور اتاق ریخته بودم از کف اتاق جمع میکردم که جیغم بلند شد...ژوژ یه موش (دروغ نباشه به این گندگی!) کشته بود و جنازه مرحوم رو برای اینکه نشون بده چه شیرین کاریی کرده به عنوان تحفه آورده بود تو اتاق پای تخت خواب گذاشته بود! یه 30 ثانیه ای فقط لعن و نفرین نثار موشه کردم و ژوژ و بالاخره با فحش و فضیحت جنازه رو برداشتم و انداختم تو حیاط همسایه...(این همسایه ما خیلی آدم بد جنسیه! حقشه!) اینجا تازه میگن: مبادا دعواش کنی ها! خیلی بهت محبت داشته که شکارش رو برات آورده...سرخورده میشه...what the f##k بابا!
یه مقادیری هم به خودم فحش دادم که چشمت کور! دفعه دیگه میاد از خواب ناز بیدارت کنه بلند شو ببین چی کار داره...شاید بچه شکار رفته میخواد نشون بده...بهتر از اینه که بلند بشی ببینی رو بالشتت با محبت تمام یه موش فکل زده گذاشتن که!

پ.ن. موشه البته سالم بود...ظاهرا بچه ازسر شکم سیری موش میگیره. فقط نصف دمش نبود که خوب تو پروسه جابجایی لابد خورده شده...اما اون نصفه اش که مونده بود بد جوری سیخ شده بود و تو ذوق میزد!

Monday, July 04, 2005

اینجا روز دهم سپتامبر یه ماراتن دوچرخه سواری راه انداخته اند برای جمع آوری اعانه توی تحقیقات ایدز. هر کسی که شرکت میکنه باید 300 یا 500 دلار هم اعانه جمع کنه. تا حالا 120 نفر اسم نوشته اند. منم اسمم رو نوشتم اما حالا اینکه با این دوچرخه پیزوری بتونم حد اقل 50 مایل برم رو خدا عالمه. اعانه اش رو قراره از دوست گرامی تیغ بزنم که یه ماه دیگه میره سر کار.

توی مرکز بهداشت که میری همه جاش پره از سبد هایی که توش کاندوم مجانی گذاشته اند. یه عالمه هم برشور اطلاعاتی هست راجع به هرچی که بخواهی بدونی.

دیشب داشتم فکر میکردم اگه یکی تو ایران برشور اطلاعاتی راجع به ایدز با کاندوم مجانی پخش کنه میگیرنش؟ برای پخش کاندوم مجوز لازم داریم؟

--------------------
فرق گذاردن با گزاردن چیه؟

مداد رو روی میز میگذاری یا میگزاری؟
به پدر و مادر احترام میگذاری یا میگزاری؟
من میزارم گربه ام تو تختم بخوابه یا میذارم؟

Sunday, July 03, 2005

من هر شب خواب بد میبینم. بلا استثنا...یه شب خواب میبینم عموم فوت کرده، یه شب یه بچه میخواد ژوژ رو از یه ساختمون بلند بندازه پایین...یه شب تا صبح دارم دعوا میکنم...دیشب هم رفته بودم دزدی که گرفتنم! ممکنه به نظر شما مهم نباشه اما به خدا امون منو داره میبره. صبحا که پا میشم تمام تنم منقبضه از بس عصبی شده ام تو خواب. خسته تر از موقعی که میخوابم بیدار میشم.

یه موقع فکر کردم مال اینه که ژوژ کله سحر بیدارم میکنه که "بیا بازی کنیم"...اما الان حتی زمانی که خونه هم نیستم خوب نمیخوابم. تازه ژوژ این یه هفته دیگه کله سحر هم بیدارم نکرده...کسی در این مورد تجربه نداره؟